چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق

سلام به همگی یه پست گذاشته ام تو ستاره های دریایی. اگه محبت کنین، نظرتون رو همون جا بدین. اینجا چیزی ننویسید. اونم در مورد شال گردنه. امروز صبح نظرات ستاره های دریایی رو باز کردم و یکی از دووستان نظر خیلی قشنگی داده بود. اونم اینکه هر کدوم حداقل یه شال گردن ببافیم برای ستاره های دریایی. برای بچه های کار بجنورد.  اگه بتونیم مثلا تا دو هفته دیگه هر کدوم یه شال ببافیم خیلی خوبه. اونم با کامواهای توی خونه که دیگه به کار نمیاد. منتها طی امروز و فردا کسانی که می تونند این کار رو بکنند خبرم کنند اگه ببینیم مثلا کلا سه چهار نفر این کار رو می کنند بی خیالش میشیم. اگه تعداد زیاد بود طرح رو جلو می بریم و حالا یه قراری میذاریم و شالها رو جمع می کنیم و می فرستیم واسه آقای انتظاریان. بازم خواهش میکنم تو وبلاگ ستاره های دریایی اعلام آمادگی کنین. بازم ممنون. امروز اگه بشه بازم می نویسم. فعلا سرم خیلی شلوغه. ببینیم چی میشه. یا حق چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلام بارونی خدمت همگی. 

تهران بارون میاد، اونم چه بارونی! 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلام 

صبح چهارشنبه تون بخیر. 

چقدر سرده. (دقت کردین من اولین چیزی که میگم، در مورد آب و هواست؟ راستی چرا؟؟!!) 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلام 

صبح یکشنبه تون بخیر. خوبین؟  

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلام. صبح بخیر. شنبه است و بین تعطیلی. خوبه آدم تو خونه باشه و استراحت کنه. ولی خب، برای منم خوبه که ترافیک نباشه و تنها بیام اداره. مهدی امروز رو مرخصی گرفته و چون هوا بد بود، مانی هم پیشش مونده. یعنی هوا طوری نبود که بیارمش پیش دبستانی. گفتم چه کاریه. حالا شاید اصلا امروز به حدنصاب هم نرسند و اصلا معلمشون درس نده. دیگه پیش دبستانی چیه. والا به حضرت عباس (با لهجه امپراتور کوزکو بخونین!)  [ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلااااااااام صبح یکشنبه تون بخیر.  

سورپرایزه، نه؟  

بله که سورپرایزه. واسه خودم هم همینطوره. من الان اداره ام. ساعت تقریبا یکربع به نه صبح یکشنبه است. قسمتی از پروژه باید امروز کارش تموم میشد. برای همین نه تنها امروز که بچه های اداره پنجشنبه و جمعه هم اداره اومده اند. امروز که دیگه جای خود داره.  

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلام خوبین؟ 

خیلی کارم زیاده. امروز نمیرسم بنویسم. 

یا حق

چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلاااااااااام. 

صبح برفی تهرونیا بخیر. البته الان ساعت هشت و نیمه. دو سه ساعت از صبح گذشته! ولی خب، به هر حال صبحه. خوبین همگی؟ 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلام خدمت همگی. 

صبح عالی متعالی. 

صبح سرد پنجشنبه تون بخیر. همه جای ایران دیگه سرده. البته عزیزانی هم از خارج از کشور محبت دارند و اینجا رو می خونند. همه جا در هر حال زمستونه. (به جز نیمکره جنوبی.) این یعنی من مثلا یه کم جغرافیا بلدم!!!!!!!!! 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلاااااااااام  

صبح شنبه همگی بخیر. امیدوارم یخ نزده باشین. آقا من باور نمی کردم یه زمانی برسه که دمای هوای تهران از مسکو هم سردتر باشه. تو این چیزهاخوب بلدیم رکورد بقیه رو بزنیم. در هر حال صبح همگی بخیر و شادی باشه. خدا کنه کسی سردش نباشه و خونه ها همه گرم باشه. 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلام  

خب، هر روز کم و بیش به پستی که میخوام بنویسم فکر میکنم. که البته فکر کردن هم نمیخواد. دستمو میذارم رو کیبورد و شروع میکنم. خود کلمات میان. 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلام. صبح بخیر 

سه شنبه است. بین تعطیلی. اومده ام اداره. رئیسم از یکربع به هشت اومده اداره. کار کردن و کار نکردن برام فرقی نمی کنه. کار جزیی از زندگیه. اگه خسته ام، از کار نیست. از چیزهای دیگه است.  

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلام. 

صبح همگی بخیر. 

میگم، این پنجشنبه سر کار اومدن هم شاید دلخوشی باشه. کی امروز اومده سر کار؟ تعداد خیلی کمی. 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...

سلام. شنبه تون بخیر. نمیتونم بگم صبح، چون دیگه صبح نیست. یکربع به یازده صبحه.  خوبین شماها؟ امیدوارم تعطیلات خوش گذشته باشه بهتون. همین اولش یه چیزی رو بگم. دیشب هم داشتیم با شوهرخواهر مهدی حرف میزدیم. جدیدا یه موجی راه افتاده که شنبه خر است و بعد هی طنز و جوک می سازند که این شنبه از حمله هیروشیما بدتره و همممممه اش خواب ارج نهاده میشه و استراحت خوبه و کار بده و از این حرفها. نمیخوام بدبینی جهان سومی داشته باشم و بگم توطئه غربه! ولی این حجم کوبیدن شنبه، به نظرم دیگه از حد جوک گذشته. من خودم آدمی ام که از استراحت لذت می برم و وقتی میرم تو تختخواب، خیلی لحاف و تشک و بالش رو دوست دارم و ازشون انرژی می گیرم. پس یه روانی نیستم که از استراحت بدم بیاد. ولی واقعا دیگه حس بدی بهم دست میده وقتی می بینم شنبه و کار ایییییینقدر سرزنش میشه!  [ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...] چرا تن به این رنج می دهد عشق عشق عشق...